English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4381 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It is not deep enough. U باندازه کافی گود نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
life-size U باندازه شخص زنده باندازه طبیعی
life size U باندازه شخص زنده باندازه طبیعی
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
within U باندازه
enow U باندازه
spoonfuls U باندازه یک قاشق
thimbleful U باندازه یک انگشتانه
pint-size U باندازه سرسنجاق
pint size U باندازه سرسنجاق
skinful U باندازه یک خیک پر
quantum libet or placet U باندازه لازم
thimblefuls U باندازه یک انگشتانه
handbreadth U باندازه کف دست
handsbreadth U باندازه کف دست
pipeful U باندازه یک پیپ پر
pint sized U باندازه سر سنجاق
spoonful U باندازه یک قاشق
enough U بقدرکفایت باندازه
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
snug U گرم ونرم باندازه
it is the size of a sparrow U باندازه یک گنجشک است
thumbnail U هر چیزی که باندازه ناخن باشد
fingers U باندازه یک انگشت میله برامدگی
finger U باندازه یک انگشت میله برامدگی
thumbnails U هر چیزی که باندازه ناخن باشد
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
microprint U کپیه ورونوشت باندازه کوچک تر از اصل
bathymetric U مربوط باندازه گیری عمق وابسته به ژرفاسنجی
misifit U جامه یا چیز دیگری که باندازه کسی در نیاید
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
mock up U مدلی باندازه طبعی وکامل برای مطالعه وازمایش
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
good [sufficient] <adj.> U کافی
satisfactory <adj.> U کافی
adequate <adj.> U کافی
acceptable <adj.> U کافی
sufficient <adj.> U کافی
enow U کافی
sufficing <adj.> U کافی
enough U کافی
sufficient U کافی
adequate U کافی
adequate کافی
suffice U کافی بودن
scantier U غیر کافی
scantiest U غیر کافی
scanty U غیر کافی
Nothing more, thanks. کافی است.
adequately U بقدر کافی
sufficient U مقدار کافی
plenty of rain U باران کافی
sufficient condition U شرط کافی
sufficed U کافی بودن
suffices U کافی بودن
sufficing U کافی بودن
skimp U غیر کافی
skimped U غیر کافی
skimping U غیر کافی
skimps U غیر کافی
inadequate U غیر کافی
sufficient conditions U شرایط کافی
due care U مراقبت کافی
reach U کافی بودن
inextenso U بطول کافی
run short <idiom> U کافی نبودن
necessary and sufficient U لازم و کافی
leisure U وقت کافی
be sufficient U کافی بودن
last [be enough] U کافی بودن
suffice U کافی بودن
be enough U کافی بودن
be adequate U کافی بودن
sufficiently <adv.> U بقدر کافی
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کافی
to have plenty of time U وقت کافی داشتن
enough U باندازهء کافی نسبتا
inadequately U بطور غیر کافی
insufficiently U بطور غیر کافی
sufficiency U قابلیت مقدار کافی
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
voteless U بدون رای کافی
incompetent U غیر کافی ناشایسته
well paid U دارای حقوق کافی
well educatd U دارای تحصیلات کافی
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
dozing U مقدار کافی از یک دارو خوراک
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
in short supply <idiom> U نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
dozes U مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed U مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze U مقدار کافی از یک دارو خوراک
Nothing more, thanks. کافی است، خیلی متشکرم.
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
he had a good supply of coal U زغال سنگ کافی ذخیره کرده
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
My tea is not cool enough to drink. U چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
well-to-do <idiom> U پول کافی برای امرار معاش کردن
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
full scale U باندازه کامل بمقیاس کامل
The room is bare of furniture . U این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
pillow U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
So much for that. <idiom> U اینقدر [کار یا صحبت و غیره ] کافی است درباره اش. [اصطلاح روزمره]
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
bedsore U زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
touch football U نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state lamb U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
decarburizing U گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
diesel ramjet U موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
Plug and Play U یچ نیست
he takes no notice of it U نیست
isn't U نیست
temporary storage U می نیست
aint U نیست
It's not new. نو نیست.
he is not of our number U از ما نیست
auxiliary U نیست
auxiliaries U نیست
it is well enough U بد نیست
storage U می نیست
secondary U نیست
It's not new. جدید نیست.
no object U چیزی نیست
close the door please U اگرزحمت نیست
cold is merely privative U گرما نیست
static U که پویا نیست
it needs not U لازم نیست
ought not U شایسته نیست
There is no hot water U آب گرم نیست.
he is out of huomor U سر خلق نیست
no sweat <idiom> U مشکلی نیست
no matter U چیزی نیست
no wonder <idiom> U تعجبی نیست
Nevermind! U مهم نیست !
you are written U حق با شما نیست
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
niet le fait U کار او نیست
It is all right . It is o. k. U طوری نیست
it has escaped my remembrance U یاد نیست
it is immaterial U چیزی نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U مردش نیست
it is not half bad U هیچ بد نیست
it is not in good workingorder U دایر نیست
needn't U لازم نیست
it is nothing out of the way U غریب نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . U هیچیت نیست
it is unnecessary U لازم نیست
it is unsuitable U مناسب نیست
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
it's only me U کسی نیست
Such is not the case . That is not so. U اینطور نیست
no hurry U عجلهای نیست
he has nothing in him U کسی نیست
he is not in it U داخل نیست
he is a bad husband U صرفه جو نیست
he is none of my friends U او از دوستان من نیست
he is not willing to go U نیست برود
sacred cow <idiom> U چارهای نیست
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
he is out of his senses U بهوش نیست
he is out of huomor U سر دماغ نیست
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
i do not have it in me U از من ساخته نیست
no trouble U زحمتی نیست
if you please U اگرزحمت نیست
inextinct U نیست نشده
my health is tolerable U حالم بد نیست
there is no hurry U عجلهای نیست
nihilism U نیست انگاری
to make no mention of U ذکری از ان نیست
I dont remember ( recall ) . U یادم نیست
Recent search history Forum search
1اصطلاحاترنگ قرمز به فارسب
1I am good with figures,how about you?
1Any man who does not respect a woman is probably homosexual.
1It's not business to you
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
1nonconversation
2single gas
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com